رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم