از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار