گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام