بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را