با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست