چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است