دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...