میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی