هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد