ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام