شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم