میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
در مشت خاک ریشۀ شمشاد میدود
همچون نسیم در قفس آزاد میدود
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست