چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را