بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید