همره شدند قافلهای را كه مانده بود
تا طی كنند مرحلهای را كه مانده بود...
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد
تا سینه را نشانهٔ تیر بلا نکرد
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند