این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را