این طرفهمردانی که خصم خوف و خواباند
بر حلق ظلمت خنجر تیز شهاباند
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را