همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر