موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود