گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید