جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت