یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد