روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست