دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود