ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته