میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته