ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام