پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست