هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز