ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت