در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد