در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید