آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تا یکلحظه بالم حس کند گرمای دستانت
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
روز عاشوراست
کربلا غوغاست