بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟