آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند