مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
دلدادۀ عشق، از صفاتش پیداست
صدق سخن از صبر و ثباتش پیداست
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
در مِهر پیامبر حیات است حیات
در نور هدایتش نجات است نجات