باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود