گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی