رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم