باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
چه شد مگر که زمین و زمان در آتش سوخت
که باغ خاطرهها ناگهان در آتش سوخت
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش