ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب
در آغوش آیینهها بودهام
نمیدانی ای دل کجا بودهام
چقدر با تو کبوتر، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه اینجا نشسته راه به راه
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است