تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور
میریخت در نگاه زمین آبشار طور
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
امروز که خورشید سر از شرق برآورد
از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم