زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه