میبارد از چشمهایم باران اشکی که نمنم
شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم
نداریم از سر خجلت، زبان عذرخواهی را
کدامین توبه خواهد برد از ما روسیاهی را
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود