الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را