باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف