الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...