تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند