كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما