اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین